رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 1 روز سن داره

رادین پسری

تولد یکسالگی

از اونجایی که شما تو یکسالگی مسلما آمادگی نداشتی که واسه تولدت همکاری کنی من و بابا رضا تصمیم گرفتیم تا وقتی شما به سنی نرسیدی که از تولدت لذت ببری تولد مفصل برات نگیریم که نتیجه اش فقط خستگی و کلافگی شما بشه! واسه همین دو تا تولد کوچولو خونه دوتا مامان بزرگا گرفتیم!  اینجا از فشفشه ترسیدی و پریدی بغل بابا رضا!    حمله به کیک!  بخور خوشمزه است!  راست گفتین هاااااااااا خوشم اومد!     سوار بر کادویه مامان بزرگ خیلی دوستش داشتی!   ...
21 بهمن 1391

نوروز 91-هفته دوم نمک آبرود

دو روز بعد از برگشت از همدان همگی راهی شمال شدیم و تا سیزده بدر هم بودیم و هوا هم حسابی خوب بود. توی ساحل دوست داشتی به حال خودت بذاریمت تا هرکاری میخای بکنی!   بابا رضا در حال کنترل رادین پسری!   شبها از خستگی هلاک بودی ! سیزده به در و پسرک در حال ارتکاب جرم! مگه نگفتم پفک ممنوعه؟ اونوقت بابا رضا بجایه اینکه از دستت بگیره وایساده مدرک جرم جمع میکنه!   موفق شدی! خولدمشششششش! تموووووومممممممم       رادین در حال فضولی! خیلی خوش گذشت مگه نه؟!! صبحانه بین راه برگشت     ...
21 بهمن 1391

نوروز 91-هفته اول

در راستایه به روز رسیدن وبلاگ رادین پسری با کلی تاخیر بازگشتیممممم اولین عید رو آقا رادین حسابی به گشت و گذار ،گذروندن اینجا مامان سارا داشت سفره هفت سین رو میچید و شما دنبال یه راهی برایه به هم ریختنش! بعد سال تحویل رفتیم خونه بابابزرگ   آقا رادین همراه پسر عمه اش(آرمان) اون روز یه سری از جاهایه واجب رو رفتیم برایه عید دیدنی و روز دوم همراه مامان آذر و بابا ستار و دائی حمید و خانواده اشون(دائی مامان سارا) حرکت کردیم سمت همدان برایه رفتن به خونه دائی شهرام رادین پسری و بابا رضا تویه راه!  خونه دائی حسابی آتیش سوزوندی 3 فروردین -تولد یسنا ستایش که دیگه حسابی شیطون شده بود! دیز...
21 بهمن 1391

نمایشگاه و مرکز پایش کودک

سلااااااااامممممم یه روز جمعه تو بهمن ماه رفتیم نمایشگاه اسباب بازی اولش خواب بودی   ولی بیدار شدی و کلی ذوق کردی اینم یه عکس از پسره همیشه خندونم تو نمایشگاه   9 ماهگی شما رو بردیم مرکز پایش کودکان اینجا شرح میدم که یادم باشه با شما چه چیزهایی رو تمرین کنیم بقیه مطالب رو ادامه مطلب گذاشتم مفیدهههههه!!!!!!!!!!!!! بخونید و اما در مرکز پایش اول با شما صحبت کردن و واکنش های مختلف شما رو چک کردن  وقتي اجسام و اسباب بازي هاي مختلفي رو سمت شما ميگرفت خيلي راحت قبولشون نميكردی نگاه ميكردی- سبك سنگين ميكردی و بعد اگه خوشت ميومد قبلي رو م...
27 آبان 1391

رادین تا........... ده ماهگی

یه عالمه عکس تو ادامه مطلب پسرکم از 6 ماهگی مامان سارا باید برمیگشت سر کار برایه همین شما یه روزایی پیش مامان آذر و یه روزایی هم پیش مامان بزرگ( مامان بابایی) میمونی. در هر صورت به شما خیلی خوش میگذره چون هم گردش و تفریحت اینجوری سرجاشه هم اونجا پادشاهی میکنی و همه چی بر وفق مراده!!!! ظهر ها که بابا رضا میاد کلی بازی و خنده   ب عدش میاید سراغ مامان و من و شما میریم خونه و بابا رضا دوباره میره سرکار تا غروب که برگرده گاهی تا اومدن بابا شما خوابت میبره اونوقته که بابایی یکم دلش میگیره ولی ارامش پسملی از همه چی مهمتره 7 ماهگی موهاتو زدیم و...
24 آبان 1391

5 ماهگی ، 5امین سفر ،دریا کنار

پسرکم دارم سعی میکنم خاطراتت رو بصورت مصور! برات بایگانی کنم انشالله این یکی وبلاگت بدون مشکل بمونه و عکسات هم حفظ بشه و مامان  سارا هم تنبلی نکنه زودتر به روز بشیم تا بهتر بتونم وقایع رو با جزئیات برات نقل کنم. همینقدر بدون خیلی دوست دارم و با نگاه کردن بهت کلی انرژی مثبت میگیرم، شیرین کاریات که دیگه نگوووووووووو و اما ادامه مطلب رو از دست ندید!!!!!! در ادامه سفرنامه آقا رادین : 5 ماه و 10 روزه بودن که به پنجمین سفر که دومین سفر به شمال هم بود تشریف بردن! دسته جمعی با مامان بزرگ و آقا جون وخاله صبا و دائی شهرام اینا اینم عکساش پسرک با مامان و بابا کنار ...
20 آبان 1391

6 ماه به روایت تصویر!

من و بابا رضا الان که به عکسایه کولوچویی شما نگاه میکنیم تازه متوجه میشیم چقدر تغییر کردی،چقدر زود بزرگ شدی یه وقتایی دلمون واسه اون روزا تنگ میشه که چقدر زود گذشت یه وقتایی هم ذوق میکنیم نی نی کوچولویه ما حالا دیگه آقایی شده!   ادامه مطلب یه عالمه عکس داریممممممممم این اولین عکس شما تو بیمارستانه   و این وقتی اومدیم خونه اولین عکس شما و بابارضا مامان سارا همیشه میگفت دوست دارم پسرم سبزه باشه کلی چیزایه ترش تو دوران بارداری میخوردم که شما سبزه بشی! اولش هم بودی ها ..... ببین... ولی به مرور روشن شد پوستت! و قیافه ات ه...
20 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادین پسری می باشد